آرمان جان آرمان جان ، تا این لحظه: 12 سال و 6 روز سن داره
رادمان جانرادمان جان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

♥ آرمان ، قدم باد بهار ♥

عکس های آتلیه

- با سلام به دوستان عزیزم و البته خواننده های خاموش عزیز که تازگی ها فهمیدم تعدادشون همچین کم هم نیست فقط رخ نمایی نمیکنن   به هر حال همتون خوش اومدین  - بالاخره عکس های آتلیه هم آماده شدن این همون عکس هایی بودن که چند ماه پیش نوشتم با هزار زحمت گرفته بودیم اما خدا رو شکر نتیجه کار خوب شد و اما دست خانوم عکاس درد نکنه در کمال ناباوری بدون اینکه هیچ درخواستی بکنم خودش فایل عکس ها رو داد  فدات بشم که اینقدر خوش تیپی این عکست رو خیلی دوست داری همش میگی آمانه میداد بالا ( آرمان مداد گرفته دستش رفته بالا  منظورش رو دیوار خونه است   ) دوستان واسه آرمانی لباس زیاد برده بودم ولی همون...
28 دی 1392

تغییر نا پذیر

- با سلام به همه دوستان گلم  - آرمان جونم تو این دو سه هفته ای که رفتیم و اومدیم شما به شکل عجیبی تغییر ناپذیر شدی وقتی بیرون هستی دوست نداری بیای خونه و وقتی خونه هستی دوست نداری بری بیرون دو سه بار خواستم ببرمت بیرون طبق معمولی که کلمات کلیدی بیرون رفتن مثل کفش و لباس بپوشیم و ... رو به کار میبردم این دفعات هم همین کار رو میکردم اما در کمال ناباوری شما اصلا خوشحال که نمیشدی هیچی خیلی هم ناراحت بودی که میخواستم ببرمت بیرون و یک چیز دیگه اینکه به شدت به کانون گرم خونواده علاقه مند شدی   قبلا که بابا جون میرفت بیرون شما هم پشت سرش راه میگرفتی و میرفتی ولی الان با زور و جیغ داد حالیمون میکنی که حتمت سه تایی باید بریم بیرون ما ...
24 دی 1392

سرد اما دلپذیر ....

- با سلام به همه دوستان عزیزم  - آرمان جونم خدا رو شکر دوباره قسمتمون شد تا با هم بیایم مشهد روز ششم دی ماه بود که من و شما دوتایی با هواپیما عازم مشهد شدیم این دفعه هم متاسفانه بابا جون نتونست ما رو همراهی کنه و شما شدی مرد مامان . -از همون ابتدا که سوارشدیم شما بهونه میگرفتی و همش دنبال بابا میگشتی تا همین الان که حدود 10 روزه که میگذره هر از چند گاهی دنبال بابا میگردی و عکس های بابات رو به همه نشون میدی میگی بابائه یا میگی بابا پول در نننه ( بابا رفته پول در بیاره  ) امون از دست این پول کثیف که بین جوجوی من و باباش جدایی اندخته اونقدر دلت واسه بابا جون تنگ شده که هر وقت میریم بیرون تا مدل ماشین بابایی رو میبینی سریع گل از گ...
21 دی 1392

بیست ماهگی

- با سلام به همه عزیزانم  - آرمان جونم پاییز امسال هم با همه دلتنگی هاش و سختی هاش خدا رو شکر تموم شد و دوباره یه فصل جدید شروع شد با اینکه زمستون هم سرما داره و دوری و دلتنگی اما انگار روزاش زودتر سپری میشن و  - یه چند وقتی بود که حسابی سرما خورده بودی و مریض بودی از اون مریضی های سخت که انگار به این راحتی ها نمیخواست از پیشمون بره اما خدا رو شکر انگار الان بهتری راستش بازم با قاطعیت نمیتونم بگم حالت خوب شده آخه یه چند باری بهتر شدی و دوباره روز از نو وروزی از نو و حتی بد تر از قبل خدا واسه هیچ مادری نیاره  واقعا سخته .... - اما امیدوارم بیست ماهگیت بیست بیست بشه و دیگه تو این ماه همه چیز خوب پیش بره به امید خدا ...
3 دی 1392
1